نتایج در این بخش نمایش داده می شود

چرا ياد نمي‌گيريم؟

در تعريف يادگيري گفته شده است که يادگيري، عبارت است از تغييرات نسبتاً دايمي در رفتار، که بر اثر تجربه و تمرين حاصل مي‌شود. اهميت و ارزش يادگيري در نزد آدمي هنگامي نمايان مي‌شود که ما را از تمام آنچه آموخته‌ايم، محروم سازند؛ در اين صورت، اگرچه از نظر فيزيولوژيکي فردي بالغ و طبيعي خواهيم بود، اما از نظر مسايل رواني به دورة کودکي باز خواهيم گشت و در نتيجه از ادامه زندگي باز خواهيم ماند. هر يک از ما به نحوي در فرايند يادگيري با مشکل مواجه هستيم.

ممکن است که اين مشکل به طور عمده و قابل ملاحظه‌اي پديد نيايد؛ در آن صورت، با اصلاح روش‌ها و از ميان بردن مشکلات يادگيري، خود را به حد مطلوب مي‌رسانيم. وجود مشکل اساسي در فرايند يادگيري، امري است که به دلايل مختلف بروز مي‌کند.

در اين مقاله مي‌کوشيم تا شما را با برخي از آنها آشنا سازيم.نداشتن هدف و انگيزة کافي براي يادگيري هدف، ايجاد انگيزه مي‌کند. وقتي هدف، متناسب با علاقه‌ها، توانايي‌ها و امکانات اجرايي يادگيرنده باشد، در او علاقه براي يادگيري به وجود مي‌آورد.

در بسياري از مواقع، نداشتن هدفي مشخص، روشن، قابل دسترس و متناسب با يادگيرنده و امکانات اجرايي او، باعث مي‌شود که يادگيري به خوبي  انجام نشود. يادگيري به انگيزه نياز دارد، و انگيزه، ميل و رغبت براي رسيدن به يک هدف معين است. هرچه انگيزه براي ياد گرفتن بيشتر باشد، فرد در راه رسيدن به آن هدف، کوشش و فعاليت بيشتري مي‌کند؛ مثلاً نوجوان‌هايي را مي‌شناسيم که در درس رياضي ضعيف هستند و اطلاعات بسيار کمي دربارة آن درس دارند؛ در حالي که در فعاليتي مانند فوتبال، وضع ديگري دارند و با علاقه و دقتي خاص، برنامه‌هاي فوتبال را دنبال مي‌کنند و اطلاعات دقيق و وسيع آنها در اين زمينه، تعجب‌آور است.

بيشتر بخوانيد :

کد قبولی نهائی برای داوطلبان کنکور ۹۸ اعلام شد

چگونه با تحصیل از کنکور و سربازی معاف شویم؟

آخرین تغییرات کنکور ۹۹ اعلام شد
حاشیه های همترازی کنکور نظام قدیم و جدید در کنکور امسال
استفاده از حجاب چادر در آزمون های مدارس و کنکور ممنوع است؟!
کنکور با ساماندهی جدید سال ۱۴۰۰ اجرا می‌شود

تفاوت ميان معلومات درسي، مانند رياضي، و فعاليتي مانند فوتبال، در ذهن اين نوجوانان در اين است که فوتبال، مورد علاقه و توجه آنهاست، حال آنکه  درس  مورد نظر، چنين علاقه‌اي را در آنها ايجاد نمي‌کند؛ بنابراين، هنگامي که انگيزه براي ياد گرفتن وجود داشته باشد، فرد در راه فراگيري آن کوشش مي‌کند و در غير اين صورت، معمولاً درصدد ياد گرفتن برنمي‌آيد و در اين زمينه اقدامي نمي‌کند.

عدم توجه و دقت کافي به منظور آموختن طبق مطالعات صورت گرفته در مراکز آموزشي، يکي از مسايلي که بسياري از مربيان مطرح مي‌کنند بي‌توجهي يا بي‌دقتي دانش‌آموزان نسبت به مطالب آموختني است.

کارشناسان تعليم و تربيت، بي‌توجهي يا بي‌دقتي را مهم‌ترين علت ياد نگرفتن اين افراد مي‌دانند. براي اينکه شخص چيزي را به خوبي فهميده و ياد بگيرد، بايد ابتدا به آن توجه کند. به طور کلي، هرچه بيشتر به چيزي توجه کنيم، بهتر آن را درک مي‌کنيم.

اشخاصي که داراي توانايي‌هاي حسي (بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي و بساوايي) سالمي هستند و مي‌توانند آنها را به درستي به کار برند، اغلب به خاطر نديدن يا نشنيدن چيزهايي که در محيط آنهاست، فرصت‌هايي را که براي يادگيري آنها فراهم شده است، از دست مي‌دهند.

علت اساسي بروز اين امر، در عدم توجه کافي به آن چيزي است که مي‌خواهيم آ‌ن را ياد بگيريم. براي حل اين مشکل بايد بدانيم که چگونه يادگيرندگان به چيزي توجه مي‌کنند، و از آن مهم‌تر اينکه چرا به چيزي توجه نمي‌کنند.

علت‌هاي بي‌توجهي بي‌توجهي به آن چيزي که مي‌خواهيم آ‌ن را ياد بگيريم، علت‌هاي زيادي دارد. در اينجا به شرح چند علت عمدة آن مي‌پردازيم:

الف: نبودن علاقه و انگيزة کافي: معمولاً اشخاص به چيزي که بيشتر علاقه داشته باشند، بيشتر توجه مي‌کنند. يکي از علت‌هاي عدم توجه (دقت نکردن) به يک چيز، نداشتن علاقة لازم به آن است؛ از اين رو، بايد بدانيم که چگونه يادگيرنده را به آنچه که لازم است ياد بگيرد، علاقه‌مند کنيم.

ب: جالب نبودن محرک: در بسياري از مواقع، مطالب درسي طوري مطرح مي‌شود که توجه فرد را به خود جلب نمي‌کند؛ يعني با اينکه فراگير مايل به ياد گرفتن مطالب درسي است، به خاطر جالب نبودن موضوع، يا اصلاً به آن توجه نمي‌کند و يا آنکه پس از مدت کوتاهي، خسته و بي‌علاقه به موضوع مي‌شود.

براي اينکه چنين اشکالي پيش نيايد، بايد آموختني‌ها جالب باشند تا توجه و دقت فراگيران را به خود جلب کنند.

ج: وجود موانع و عوامل بازدارندة توجه: گاه با اينکه مطالب درسي جالب است و يادگيرنده به آن توجه نيز دارد، اين توجه ادامه نيافته و پايدار نمي‌ماند و محرک‌هاي مختلفي براي چند لحظه، مانع تمرکز فرد و توجه وي به فعاليتي مانند حل مساله رياضي يا از برکردن يک شعر شده و موجب «حواس پرتي» او مي‌شوند؛ يعني يادگيرنده، متوجه چيزي مي‌شود که آن چيز، به دليلي از مطالب درسي براي وي جالب‌تر است و جذابيت بيشتري دارد؛ يا اينکه ذهن او متوجه چيزي از قبيل:

صداي تصادف اتومبيل‌ها در خيابان، صداي بوق قطار، به هم خوردن در، زنگ تلفن، زنگ در خانه، سر و صداي بچه‌ها در خانه، ديدن يا شنيدن بازي دوستان در خيابان يا در حياط مدرسه، شنيدن صداي بلند معلم از کلاس مجاور و … مي‌شود که ممکن است مزاحم وي باشد. چنين حالتي طبيعي است. فرد «سالم» و «باهوش» بايد نسبت به آنچه در اطرافش مي‌گذرد، توجه داشته باشد.

معمولاً اين حواس‌پرتي مدت زيادي طول نمي‌کشد و شخص مجدداً متوجه کاري که به انجام آن مشغول بوده است، مي‌شود. مهم آن است که زمان اين حواس‌پرتي، کوتاه بوده و ادامه پيدا نکند و شخص قدرت بازگشت دوباره به مطلب و تمرکز روي آن مطلب را داشته باشد. گذشته از مواردي که ممکن است توجه يادگيرنده را مدتي بر هم زند، گاهي با اين مشکل روبرو مي‌شويم که فردي که با علاقه مشغول آموختن مطلب يا انجام کاري است، به علت قرار گرفتن در وضعيتي تازه، مانند: وارد شدن مهمان يا دعوت شدن به بازي از طرف دوستان يا ديدن برنامة مورد علاقه در تلويزيون، به کار قبلي خود، که با علاقه به آن مشغول بوده است، بر نمي‌گردد.

اگر يادگيرنده، در طي روز درس‌هايي داشته که مستلزم توجه و دقت زياد بوده، و از طرفي فرصتي براي تفريح نداشته است، وقتي به خانه مي‌آيد، پر از انرژي حرکتي (مکانيکي) است و مي‌خواهد اين انرژي را مصرف کند؛ لذا کارهاي ديگر، او را به خود جلب مي‌کند، و از طرفي چون ذهنش خسته است به آموختن توجه نمي‌کند. به غير از مواردي که پيش از اين به آنها اشاره شد، گاه شخص به خاطر آنچه در درونش مي‌گذرد، نمي‌تواند به موضوع يا مطلب آموختني توجه کند.

طبيعي است کودکي که به خاطر بيماري درد مي‌کشد يا گرسنه و خسته است و يا نگران وضع مالي يا سلامتي پدر و مادر و ديگر اقوام خويش است، نمي‌تواند به خوبي به آنچه گفته مي‌‌شود، توجه و دقت کافي نمايد. بدين ترتيب است که بي‌توجهي يادگيرندگان، گاه به خاطر بروز عواملي دروني (حواس پرتي، درد، نگراني و اضطراب، افسردگي، تخيلات، خستگي، گرسنگي و …) يا بروني (رويدادهاي زمان درس در خانه و مدرسه، و …) است که مانع توجه و دقت وي به آنچه آموختني است، مي‌شود.

رشد ناکافي جسماني و رواني قدرت يادگيري، به ميزان رشد جسماني و رواني (ذهني، عاطفي، اجتماعي و اخلاقي) ما بستگي دارد. يک کودک «سالم» در سن پنج سالگي به آن درجه از رشد ذهني خود نرسيده است که مثلاً مثلثات يا لگاريتم را (با روش‌هاي معمول آموزش) ياد بگيرد. در اين مورد، ناتواني کودک (در ياد گرفتن مثلثات يا مطالب پيچيده) به خاطر اشکال يا نقص جسماني و رواني وي نيست، بلکه به اين خاطر است که ذهن او هنوز رشد کافي نکرده است و وي نمي‌تواند بسياري از مسايل مشکل ذهني را بفهمد و آن را حل کند.

اين مساله، در مورد بسياري از کودکاني که زودتر از سن معمول به مدرسه رفته و آمادگي کامل ذهني و عاطفي نداشته‌اند، نيز مشاهده مي‌شود. ما با اين تجربه مکرراً روبرو بوده‌ايم که دانش‌آموزي در کلاس خود موفق و با نشاط بوده است و اطرافيان او سعي کرده‌اند که با وادار کردن وي به انجام کار و فعاليت ذهني بيشتر، حتي در تعطيلات تابستان، در يک سال، دو کلاس را طي کند.

انجام اين کار اغلب موجب مي‌شود که دانش‌آموز، گاهي سال بعد، و در بسياري از موارد دو يا سه سال بعد، افت تحصيلي و مشکلات رفتاري بسياري مانند:

پرخاشگري، افسردگي و انزوا و … پيدا کند؛ لذا هر نوع جهش در روند تحصيلي، بايد پيشاپيش به طور دقيق بررسي شود؛ زيرا اين چنين جهش‌هايي، که همراه با از  دست دادن بعضي از امکانات تجربي است، باعث مي‌شود که فرد، نه تنها در کوتاه مدت، بلکه در زندگي آينده خود نيز دچار دشواري‌ها و ناسازگاري‌هاي فردي و اجتماعي مختلف شود. نداشتن زمينة قبلي (معلومات پايه) براي يادگيري توانايي فرد براي فراگيري، در موارد بسيار، به زمينه يا پيشينة معلومات وي بستگي دارد؛ به طور مثال، براي اينکه يک نوجوان لگاريتم را به خوبي و درستي بفهمد، بايد قبلاً چهار عمل اصلي را ياد گرفته باشد؛ يا اگر بخواهيم به شخصي راجع به رشد کودک چيزي بياموزيم، بايد ابتدا او را با اصول و مباني رشد جسماني و رواني کودک آشنا کرده و بعد از آن، مطالب پيچيده‌تر را براي وي مطرح کنيم.

اگر سعي کنيم به يک نوجوان، بدون آنکه با اطلاعات «پايه» آ‌شنايي داشته باشد، مطالب پيچيده‌اي را بياموزيم، او نخواهد توانست آنها را به خوبي و درستي فرا بگيرد. وجود نارسايي يا اشکال در حواس حواس پنجگانه (بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي و بساوايي) ابزار تماس ما با دنياي خارج هستند و با استفاده از همين حواس است که ما اطلاعاتي را از دنياي پيرامون خود مي‌گيريم؛ لذا در شرايطي که فرد دچار نقص جزيي يا کلي حسي باشد، نمي‌تواند اطلاعات لازم را به درستي از محيط اطراف خود بگيرد و در فرايند يادگيري، با دشواري‌هايي روبرو خواهد شد. به طور کلي، در شرايط عادي (غير استثنايي) با افرادي برخورد مي‌کنيم که يا داراي نقص جزيي حسي (مانند دوربيني، نزديک‌بيني و …) هستند و يا عيب حسي کلي‌تري دارند. براي آنکه اين افراد بتوانند حداکثر استفاده را از امکانات حسي و حرکتي موجود خود بکنند، با توجه به نوع نارسايي و اشکال و شدت آن، بايد وضعيت مناسبي را براي يادگيري آنها فراهم آورد. وجود مشکلات و مسايل عاطفي و هيجاني تا چندي پيش، اختلافات، اشکالات و ناتواني‌ها در يادگيري را صرفاً ناشي از مسايل و مشکلات عاطفي مي‌دانستند.

دليل آن هم واضح بود؛ چون بيشتر افرادي که دچار ناتواني در يادگيري بودند، ناراحتي‌هاي عاطفي خود را به صورت ترس، خشم، اضطراب و …

نشان مي‌دادند. مي‌دانيم که ناتواني در يادگيري يا حتي احساس آن، در بسياري از موارد، ممکن است که منجر به بروز حالات عاطفي مختلفي چون ترس از شکست (عدم موفقيت)، نداشتن اعتماد به نفس، ترس از ياد نگرفتن، ترس از تمسخر يا تنبيه شدن، اضطراب شديد و … شود؛ ولي در مواردي نيز مي‌بينيم که اين حالات عاطفي، خود باعث به وجود آوردن يا تشديد ناتواني در يادگيري مي‌شوند؛ يعني به جاي آنکه اين عوامل، حاصل ناتواني در يادگيري باشند، خود باعث ضعف در يادگيري مي‌شوند؛ مثلاً کودکي که به دلايل مختلف از شکست مي‌ترسد، غالباً نمي‌تواند به يادگيري بسياري از مطالب و موضوعات اقدام کند. همچنين کودکي که اعتماد به نفس در خود نمي‌يابد يا مي‌ترسد که مورد تمسخر همسالانش قرار گيرد، آرامش و شرايط مناسب عاطفي را براي ياد گرفتن به دست نخواهد آورد.

اضطراب در بسياري از کودکان و نوجوانان خجول باعث مي‌شود که آنها نتوانند در برابر جمع، مطالبي مانند شعر يا انشاء را ارايه کنند؛ هرچند که آن را به خوبي فرا گرفته باشند.

مساله اعتماد به نفس، نه تنها در رابطه با يادگيري، بلکه در ارتباط با عقيده يا نگرشي که فرد نسبت به خود و حافظة خود دارد، نيز قابل توجه است. بسياري از کودکان و نوجوانان را مي‌شناسيم که مصرّانه مي‌گويند حافظه‌شان «ضعيف» يا «بد» است و نمي‌توانند چيزي را فرا گيرند، و غالباً صحت ادعاي آنها نيز ثابت مي‌شود. اين مساله چيزي نيست جز آنکه عدم اعتماد و اطمينان به حافظه باعث مي‌شود در عمل حافظه‌اي «ضعيف» داشته باشند. در چنين شرايطي، وضع عاطفي يا احساسي آنها، با يادگيري و يادآوري‌شان تداخل پيدا مي‌کند. اين‌گونه دلواپسي‌ها و آشفتگي‌هاي عاطفي، از جمله مهم‌ترين عوامل مؤثر در عقب افتادگي تحصيلي دانش‌آموزان دبستاني و دبيرستاني است.  

*منبع : هفته نامه پيك سنجش

بيشتر بخوانيد :

مطالعه و آمادگی برای کنکور را با یک برنامه‌ریزی خوب شروع کنید.

با تند خوانی، مطالعه عمیق‌تر و بیشتر داشته باشید

از هم اکنون برنامه‌ريزي کنيد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.