باورم کنید و یاورم باشید

پرده اول
ساعت 11 شب است. خسته از یک روز کاری سخت و سنگین ، برنامه امروزش را مرور میکند؛ ساعت 30 /5 صبح از خواب بیدار شده است؛ تا ساعت 2 بعد از ظهر مدرسه بوده است؛ ساعت 3 به خانه رسیده است و از 3 و 45 دقیقه تا ساعت 11 به غیر از استراحت های 15 دقیقه ای بین درسها و نیم ساعتی که شام خورده است ، یک بند درس خوانده و حالا چشم هایش حتی به زور چوب کبریت هم باز نمیماند. کتابش را می بندد تا به رختخواب برود که صدای اعتراضی فریاد گونه میخکوبش میکند و ناخودآگاه دوباره کتاب را باز می کند و به حروف کتاب که در مقابل چشمانش میرقصند، نگاه می کند . بار دیگر سرش بی اراده به روی کتاب خم میشود و چشمهایش روی هم میافتد که باز صدای ملامت بار مادرش به گوشش می رسد که میگوید: «همین! با این درس خوندنت میخوای چی قبول بشی؟!» و بعد صدای طعنه آلود خواهرش را میشنود که با خنده میگوید: «رشته آبیاری گیاهان دریایی!»
صدای خواب آلودش به گوش میرسد که میگوید: «خوب خستهام. خوابم میاد. وقتی خوابم میاد که نمیتونم درس بخونم.»
این بار صدای پدرش به گوش رسید که میگفت: « من پول ندارم برای دانشگاه آزاد بدمها. به جای غر زدن درس بخون تا دانشگاه دولتی قبول شی».
و او باز کتاب و دفترش را با حرص باز میکند و این بار وانمود میکند که تمرین حل میکند و به جای آن در دفترش چشم و ابرو می کشد و خطوط مبهم رسم میکند.
پرده دوم
ساعت 9 شب است که دستی کتابش را می بندد و میگوید: «کافیه؛ هر چیزی حدی داره.» و بعد با خنده میگوید: « بیشتر از این بخونی سوسک میشی میری روی دیوارها!»
با نگرانی میگوید: « اما من فردا دو تا امتحان دارم و هنوز همه درسهایم رو نخوندم و تازه باید 100 تا تست هم بزنم.»
هنوز حرفش تمام نشده که از گفتنش پشیمان میشود و میماند که چه طور حرفش را جمع کند. میداند که فردا داستان خواهد داشت؛ باز مادرش حضوری یا تلفنی به سراغ مسؤولان مدرسه خواهد رفت و از برگزاری دو تا امتحان در یک روز و تعداد زیاد تستها، گله خواهد کرد. باز خواهد گفت که سلامت فرزندش برایش در درجه اول اهمیت است و با این همه درس میترسد که سلامت او به خطر بیفتد و باز او می ماند که چطور به مادرش بقبولاند که او از شیشه ساخته نشده و توان جسمی و روحیاش بیش از اینهاست که با دو تا امتحان از پا دربیاید، و اگر گاهی هم از فشار درسها گله میکند، ناشی از نقهای دانشآموزی است؛ وگرنه، درس خواندن خیلی هم برایش دشوار نیست.
پرده سوم
در مسیر خانه سعی میکند به ذهنش و کارهایی که باید انجام دهد نظمی بدهد و با برنامهریزی جلو برود تا حداقل به نیمی از کارهایش برسد.
اول از همه باید ناهار را گرم کند تا خودش و بقیه بچهها بخورند. بعد باید ظرف های ناهار را بشوید، به وضعیت درسی برادر شیطانش برسد و به خواهرش که سال اول دبستان است، املا بگوید. راستی شام هم باید درست کند. در دلش آرزو کرد که بچهها یک امروز ریخت و پاش نکنند تا او به حل تمرینهای دیفرانسیل برسد، و اگر وقت کرد، تستهای زبان را هم بزند.
همه آرزویش این بود که یک امسال مسؤولیتش در خانه کمتر باشد تا به درسهایش برسد؛ ولی زهی خیال باطل! مادر و پدر که از صبح تا غروب سر کار میرفتند و وقتی میآمدند فقط دنبال شامی برای خوردن و خوابیدن بودند . برادر بزرگترش هم میگفت که خیلی کار دارد و نمیتواند به مشکلات دیگران رسیدگی کند. بدتر از همه، روزهای پنج شنبه و جمعه بود که همیشه مهمان داشتند و خانواده میگفتند که زشت است پیش مهمان نیاید و به مهمان ها بر میخورد، و البته در پذیرایی از مهمانها هم باید همکاری میکرد. نمیدانست که چرا هیچ کس به فکر او نیست؛ اما انگار هیچ کس نمیخواست قبول کند که او امسال کنکوری است.
این گونه نباشیم
باید بپذیریم که یک داوطلب آزمون سراسری به تنهایی درگیر کنکور نمیشود، بلکه حداقل خانواده درجه یک او نیز درگیر کنکور و فضای حاکم بر یک کنکوری خواهند شد و در ضمن باید با روحیه یک داوطلب کنکور که بسیاری از اوقات حساس و زودرنج نیز میشود، کنار بیایند.
در واقع خانواده یک کنکوری بخصوص والدین او در موفقیتش نقش مهمی را برعهده دارند. محبت و دلسوزی بیش از حد، سختگیری زیاد یا بی تفاوتی و عدم توجه لازم، هر یک میتواند باعث عدم موفقیت یک جوان کنکوری شود.
والدینی که فکر میکنند اگر فرزندشان از صبح تا شب درس بخواند و وقت نفس کشیدن نداشته باشد، موفق میشود و باید برای هر نمره بد با طعنه زدن، تهدید یا تمسخر به او شوک وارد کنند تا بیش از پیش درس را جدی بگیرد، باید بدانند که با این کار، او را از درس و مدرسه زده خواهند کرد و به تجربه دیده شده است که این دسته از دانشآموزان به درس پشت کرده اند و در خانه کتاب و دفترشان فقط برای فریب دادن افراد خانواده باز است؛ وگرنه، به هیچ وجه دل به درس نمیدهند.
همچنین والدینی که تصور می کنند باید در هر قدم مواظب فرزندشان باشند تا خدای نکرده دچار مشکل و سختی نشده و فشاری براو وارد نشود، باید از خود بپرسند که تا کی می توانند حامی همه جانبه فرزندشان باشند و فکر میکنند چه زمانی فرزندشان آمادگی این را خواهد داشت که به تنهایی با مشکلات و مسایل شخصی خود روبرو شود. آیا غیر از این است که مدرسه بهترین فرصت را برای فرزند شما مهیا میکند؟ آیا وقتی فرزندتان به عنوان دانشجو یا یک شاغل وارد جامعه شد، میتواند برای نخستین بار با مشکلات و سختی های متعدد و متنوعی که در مسیرش قرار دارد، روبرو شود و موفق میشود تا سربلند از این موانع عبور کند ؟
شک نیست که شما فرزندتان را از صمیم قلب دوست دارید و این دلبستگی باعث می شود که نگران حال جسمی و روحی او باشید؛ اما به خاطر بیاورید که شما نمی توانید تا همیشه از او مراقبت کنید و او باید در سنین نوجوانی با سختی ها ، مشکلات و حتی ناکامی روبرو شود و بتواند بهترین تصمیم را در این مواقع بگیرد تا در آینده بتواند از عهده نقش های اجتماعی بزرگتر و مهمتری که برعهده خواهد گرفت ، برآید .
آزمون سراسری، فرصتی مناسب برای یافتن همین تواناییهاست؛ اینکه فرزندتان با مشکلات، سختیها و حتی نامرادیها روبرو شود و با توجه به تواناییهای جسمی و روحی خود، بهترین انتخاب را داشته باشد؛ البته شما باید در سنین نوجوانی راهنما و هدایتگر فرزندتان باشید، اما نباید هر جا او با مسالهای روبرو شد، به جای کمک کردن برای یافتن بهترین راه حل ، به فکر پاک کردن صورت مساله باشید تا فرزندتان آسیبی نبیند.
متاسفانه تعدادی از والدین نیز فراموش میکنند که فرزندشان کنکوری است و فکر میکنند که هیچ تفاوتی بین آزمون سراسری و سایر آزمونهایی که فرزندشان تاکنون دادهاند، نیست؛ در حالی که در آزمون سراسری، داوطلب باید به مطالعه دروس چهار سال متوسطه خود بپردازد و زمان بیشتری را برای مطالعه اختصاص دهد؛ در ضمن، این آزمون تستی است و فرصت داوطلب برای پاسخگویی به سؤالها کم است؛ در نتیجه، داوطلبان غیراز دانش کافی ، باید مهارت های دیگری نیز کسب کنند که زمان بر است، و در نهایت لازم است بگوییم که آزمون سراسری، یک رقابت است و آمادگی برای یک رقابت که به نوعی مسابقه فینال است ، سختتر از امتحان های پایان سال تحصیلی است.
چه کنیم ؟
انتظار اولیای مدرسه و فرزندانمان از ما چیست؟ چه باید بکنیم تا وظیفه مان را به بهترین نحو انجام دهیم؟
وقتی با داوطلبان صحبت میکنیم، بیش از همه از والدین انتظار دارند که شنونده درد دل های آنها باشند. آنها نمیخواهند که نصیحت بشنوند، توبیخ شوند یا حتی والدین به فکر یافتن راه حلی برای آنها باشند. آنها بخوبی میدانند که سال پرکاری را در پیش دارند و باید زحمت بسیاری بکشند؛ اما می خواهند شما در لحظاتی که خسته میشوند یا مسالهای دلگیرشان کرده است، با آنها همدردی کنید و صدایشان را حداقل در همان لحظات اول (بدون قضاوت) بشنوید.
اگر فرزند شما آزمونی را بد داده و اگر در درسی موفق نبوده است، به او امید دهید و خاطراتی را که از موفقیتهایش داشتهاید به او یادآوری کنید. بگویید که چه در آزمون سراسری موفق شود و چه نشود، حمایتش خواهید کرد و ارزش وجودی او بستگی به این مسایل ندارد. مطمین باشید که آن ساعت، زمان مناسبی برای نصیحت کردن فرزندتان نیست. اینکه بگویید از قبل حدس می زدید که وی موفق نمیشود و تجربه و دانستههای خودتان را به عنوان یک بزرگتر به او گوشزد نمایید، تنها او را از شما دور خواهد کرد. مطمین باشید که وقتی او با ناراحتی سراغتان آمده است، خودش خوب میداند که اشتباه کرده است. اگر هم احساس می کنید که این نحوه رفتار برای او عادت شده است از راهنماییهای یک مشاور بهره بگیرید.
اولیای مدرسه نیز از شما انتظار دارند که ضمن توجه به فرزندتان و اینکه او را به طور غیر مستقیم زیر نظر داشته و در ارتباط مدام با اولیای مدرسه باشید ، به آنها اعتماد کنید و اگر فرزندتان به دلایلی نسبت به یک درس یا یک معلم حس خوشایندی نداشت، همه تقصیرها را به گردن مسؤولان مدرسه نیندازید. مطمین باشید که تعامل با مسؤولان مدرسه نتایج بهتری خواهد داشت.
یک داوطلب آزمون سراسری به تنهایی درگیر کنکور نمیشود، بلکه حداقل خانواده درجه یک او نیز درگیر کنکور و فضای حاکم بر یک کنکوری خواهند شد و در ضمن باید با روحیه یک داوطلب کنکور که بسیاری از اوقات حساس و زودرنج نیز می شود ، کنار بیایند
اینکه بگویید از قبل حدس می زدید که وی موفق نمیشود و تجربه و دانستههای خودتان را به عنوان یک بزرگتر به او گوشزد نمایید، تنها او را از شما دور خواهد کرد
منبع : هفته نامه پیک سنجش